کسی که احسان و نیکویی و خدمتی را که دربارۀ او می کنند منظور نداشته باشد و قدر نداند، حق نشناس، برای مثال گر انصاف خواهی سگ حق شناس / به سیرت به از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
کسی که احسان و نیکویی و خدمتی را که دربارۀ او می کنند منظور نداشته باشد و قدر نداند، حق نشناس، برای مِثال گر انصاف خواهی سگ حق شناس / به سیرت بِه از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
نالنده، با آه و زاری، نالان نالان: مهتر و کهتر همه با او به خشم عالم و جاهل همه ز او نال نال، ناصرخسرو، از دهر جفاپیشه زی که نالم گویم ز که کرده ست نال نالم، ناصرخسرو، گر باغ تازه روی جوان گشته خندخند چون ابر نال نال چنین بابکا شده ست، ناصرخسرو
نالنده، با آه و زاری، نالان نالان: مهتر و کهتر همه با او به خشم عالم و جاهل همه ز او نال نال، ناصرخسرو، از دهر جفاپیشه زی که نالم گویم ز که کرده ست نال نالم، ناصرخسرو، گر باغ تازه روی جوان گشته خندخند چون ابر نال نال چنین بابکا شده ست، ناصرخسرو
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس
ناشناخته مجهول، غریب بیگانه، بی اطلاع بی خبرناآگاه، ناشناخت متنکروار: (چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید {یا به ناشناس